آرینا شیطونکی و مورچه
این آرینا شیطونکی یه روز وقتی ١٨ ماهه بود، مغز تخمه آفتابگردون خورده بود و ریخته بود زمین، مورچه اومده بود داشت یک تکه رو می برد . من خواستم بهش بگم...... که اگه دوباره مغزهارو زمین بریزه چی می شه، صداش کردم و گفتم عسلی طلا بیا مورچه رو ببین، داره تخمه هاتو که ریختی زمین می بره، هنوز حرفم تموم نشده بود که این شیطونکی خم شد تخمه رو از مورچه گرفت و خورد و گفت: اااااااااااا مال منه برو خونتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. اصلا مهلت نداد که ازش بگیرم نذاره دهنش. در کمتر از چند صدم ثانیه خوردش. از دست این وروجک ...